م و کسب اطلاعات دقیق٬ صحیح و به روز از منابع مطلع و رسمی بر اساس مستندات، انتظاری است که از انسان عصر دهکده جهانی داریم. در جامعه اطلاعاتی امروز دنیا، دسترسی به اطلاعات غلط بسیار آسان و در دسترس تر از اطلاعات صحیح و واقعی است و به همین خاطر به دلیل کم حوصلگی کاربران اینترنت و جست و جوی سطحی در موتورهای جست و جو و انتخاب چند گزینه اول به نمایش در آمده که گاها اطلاعات دقیق ندارد و به زور گوگل آنالیتیک و SEO، جایگاه گرفته است، شاهد استناد کاربران به اطلاعات غلط و بعضا خنده دار هستیم. از همه عجیب تر، اصرار برخی از کاربران اینترنت روی پذیرش قطعی موضوعاتی است که اثبات نادرست بودن آن کار دشواری نیست.
ادامه مطلبهوش هیجانی کیفیت زندگی، کار و روابط را بالا میبرد اما هنگامی که صحبت از مهندسی اجتماعی به میان میآید، نتیجهی معی دارد و فرد را آسیبپذیر میکند.
مهندسی اجتماعی (Social engineering) سوءاستفادهی زیرکانه از تمایل طبیعی انسان به اعتماد کردن بوده و جدیدترین روش سوءاستفادهی هکرها از دیگران است. در این روش افراد سودجو به کمک مجموعهای از تکنیکها، فرد را به فاش کردن اطلاعات یا انجام کارهایی خاص متقاعد میکنند.
شاخص امنیت سایبری IBM نشان میدهد ۹۵ درصد مشکلات امنیتی بهدلیل اشتباه خود انسانها اتفاق میافتند. بهعنوان مثال فیشینگ (سرقت اطلاعاتی مانند حساب بانکی، رمز عبور و.) یکی از رایجترین مشکلات امنیتی است که هکرها با فرستادن یک ایمیل معمولی طعمههای خود را شکار میکنند. آنها در ایمیل فایلهای مخربی را پیوست میکنند که دانلود کردنشان باعث ورود نرمافزارهای مخرب به سیستم کاربر شده و اطلاعات بانکی یا سایر اطلاعات آنها را سرقت میکند.
ادامه مطلبچرا برخی از ن ایرانی پلنگ شدهاند؟
در لغتنامه دهخدا پلنگ اینطور تعریف شده است: پلنگ . [ پ َ ل َ ] (اِ) جانوری است از رده ٔ داران از راسته ٔ گوشتخواران جزو تیره ٔ گربه سانان با خالهای سیاه روی پوست و گونه های متعدد.
در ویکیپدیا هم در تعریف پلنگ نوشته شده: پلنگ (نام علمی: Panthera pardus) جانوری از خانوادهٔ گربهسانان و کوچکترین حیوان در میان سه گربهٔ بزرگ در سردهٔ پلنگمانندها است که شیر و ببر دو عضو دیگر آنند.
این تعریفها تا چند سال پیش برای همه ما عادی بود و دقیقا هم میدانستیم که پلنگ یک گربهسان بسیار زیبا و جذاب است. اما تعریفی که اکنون از «پلنگ» در ذهن داریم چیزی بیربط به باورهای قبلی ماست.
ادامه مطلبیادگیری کودکان وقتی به بهترین شکل اتفاق میافتد که با بدن خود درگیر جهان خارج شوند.
«یادگیری شخصی» شیوهای از آموزش است که این روزها بین طرفداران تکنولوژی محبوبیت زیادی دارد. آنها میگویند برای بچهها رایانهای شخصی تهیه کنید و رهایشان کنید در اینترنت تا هر چه خودشان میخواهند و هر طور که خودشان دوست دارند بیاموزند. اما پشت این شیوۀ آموزش خطای فلسفی بزرگی نهفته است: اینکه همهچیز را میشود با چشم آموخت. در حالی که مرلوپونتی به ما آموخته است ما نهفقط با چشم، بلکه با تمام بدنمان میآموزیم.
نیکولاس تامپیو، ایان —در مزرعهای که برای آخر هفته به آنجا رفتهایم، خروس میخواند و خانوادۀ من با صدایش بیدار میشوند. هوا بسیار پرطراوت است و ستارگان پیش از برآمدن خورشید از پشت تپه در آسمان سوسو میزنند. به انبار علوفه میرویم که در آن اسبها، گاوها، مرغها، خوکها، سگها و گربهها انتظارمان را میکشند. سطلهای آب را میشوییم و دوباره پر میکنیم و به گاوها و اسبها کاه و یونجه میدهیم. بچهها برای صبحانه تخممرغ جمع میکنند.
شوهر اینستاگرامی کسی است که از یک شاخ اینستاگرام عکس میگیرد. ماجرا را ساده نگیرید، چرا که حرف از چندین ساعت عکسگرفتن در روز است. زندگی با چهرههای پرطرفدار اینستاگرامی میتواند به جهنمی دردناک تبدیل شود چون مداوماً باید در جستجوی زاویه یا موقعیتی برای عکسگرفتن باشید و این پروژه تمام نمیشود. توی خانه، وقت سفر، طی تعطیلات، همهجا و همهوقت. ولی نکتۀ دیگری هم هست که شاید شرایط را خوشایندتر کند: کنار همسرتان هستید و پول درمیآورید.
اوایل این هفته، کریسی تیگن ویدئویی در اینستاگرام منتشر کرد؛ او در این ویدئو در ساحلی ژستهای هنری میگیرد و همسرش از زاویههای مختلف و موقعیتهای متنوع از او عکس میاندازد.
او در توضیح عکس نوشت: «ممنون که همیشه در تحقق رؤیاهای اینستاگرامیام همراهم هستی. این قطار به خاطر تو (و گوشی تو) است که حرکت میکند. تو همان ریلی هستی که پایۀ کار است. راهی هموار به امید و هزاران لایک و محتوایی برگزیده. کارت بسیار ارزشمند است. هیچ وقت حضورت برایم عادی نخواهد شد، شاهزادۀ من».
نیر ایال روزگاری نه چندان دور، به شرکتهای فناوری مشاوره میداد که چطور اپلیکیشنهایشان را شبیه مواد مخدر کنند. چیزهایی که خلاصی از دست آن آسان نباشد. اما یکبار که خودش مشغول ور رفتن با گوشیاش بود، دختر کوچکش بارها تلاش کرد با او حرف بزند ولی موفق نمیشد. ایال ناگهان متوجه شد و شدیداً تحت تأثیر وضعیتی قرار گرفت که خودش یکی از مسببان آن بود. حالا او مروج راهحلیهایی برای خلاصی از اعتیاد دیجیتال است.
نلی بو، نیویورک تایمز — نیر اِیال از نوشتن کتاب بهقلابافتاده: چگونه محصولی بسازیم که اعتیادآور باشد۱ حتی برای لحظهای پشیمان نیست، کتاب راهنمایی برای درگیرکردن افراد با فناوری که برای شرکتهای سیلیولی نوشته شده است. اگرچه نیر ایال بهتازگی کتاب جدیدی نیز دربارۀ رهاسازی خودمان از این اعتیاد منتشر کرده است.
قبل از اینترنت چه کار میکردی؟
چیزی نمانده تا زمانی که هیچکس روی زمین یادش نیاید دنیا پیش از اینترنت چه شکلی بود. آنهایی که اواخر دهۀ ۱۹۷۰ به دنیا آمدند، آخرین نسلیاند که بدون اینترنت بزرگ شدند. جامعهشناسان به آنها «واپسین معصومان» یا «مهاجران دیجیتال» میگویند. آن «معصومیتِ» ازدسترفته، اگر اصلاً معصومیتی در کار بوده، چه بود؟ یک نویسنده و گزارشگر کانادایی به ایامی میاندیشد که ذهنمان اجازۀ سرگردانی داشت.
ادامه مطلبگزارشی جدید تأثیر شبکههای اجتماعی را در افزایش مشکلات روحی به ویژه در نوجوانان تأیید میکند اما در عین حال ادعا دارد که تأثیرات مخرب شبکه های اجتماعی در موارد خاص و برای افراد خاصی به وجود میآید.
مثلا در این تحقیق آمده که در دختران استفاده مداوم از شبکههای اجتماعی میتواند باعث قرار گرفتن در معرض زورگویی سایبری، کمخوابی و کاهش تحرک جسمی شود و به سلامت آنها آسیب برساند. با این حال چنین تأثیراتی در پسران مشاهده نشده است.
«داشا نیکو» از پژوهشگران این تحقیق میگوید:
ادامه مطلبدر واقع شبکههای اجتماعی به خودی خود چنین تأثیرات مخربی ندارند. مسأله اصلی ایجاد تعادل بین استفاده از شبکههای اجتماعی و سایر فعالیتهای مناسب این سنین است. علاوه بر این باید از این موضوع اطمینان حاصل کرد که اتفاقات بدی در شبکههای اجتماعی برای نوجوانان نمیافتد.
موقعی که داشتم این مقاله رو مینوشتم، 5 بار تلگرام رو چک کردم، به پیام های واتساپ ام جواب دادم، دو تا ایمیل کاری جواب دادم. به پیشنهادهای جذاب پوش نوتیفیکیشن اپ ها نگاه کردم و با اینکه میدونستم پیام جدیدی نیومده برام، 5 بار گوشیم رو آنلاک کردم.
نتیجه ؟ من نوشتن این مقاله رو تا 3 ماه عقب انداختم!
ادامه مطلب
معمولاً تلاش میکنیم در حضور دیگران مؤدب باشیم و با آنها همدلی کنیم. پشت سرشان میتوانیم کاملاً رذل باشیم، اما جلوی رویشان سخت است؛ چون احتمالا بلافاصله مجازات میشویم. اما اگر حضور فیزیکی افراد و ارتباط رودررویی که مانع رفتار بیادبانه میشود را حذف کنیم چه؟ رابرت گرین، نویسندۀ کتاب پرفروش «۴۸ قانون قدرت»، هفت گروهی را معرفی میکند که در شبکههای اجتماعی، در نبود ارتباط رودرروی کاربران، آرامش بقیه را بههممیریزند و راههایی برای مهارکردن قدرت مخرب آنها پیشنهاد میدهد.
روال آرام و بیتنش زندگی اجتماعی همیشه وابسته به پذیرش و پایبندی به محدودیتهای اساسی و مشخصی برای رفتار بوده است. نمیتوانیم بهسادگی هر چه میخواهیم بگوییم یا انجام بدهیم یا به افراد توهین کنیم، بدون اینکه برایش تاوانی مثل انزوا، طردشدن و. نپردازیم. یاد میگیریم وقتی از اصول اجتماعی تخطی میکنیم و زیادی خودخواه میشویم، حسی از شرمندگی به ما دست بدهد. همچنین، ذاتاً گرایش داریم در حضور انسانهای دیگر، با آنها احساس همدلی داشته باشیم. پشت سرشان میتوانیم کاملاً رذل باشیم، اما جلوی رویشان سخت است که نفرت بورزیم؛ از جنجال به پا کردن هم میترسیم. پس زندگی اجتماعی خودش را با محدودیتها و اصول، حس سرافکندگی و همدلی ذاتیمان تنظیم میکند و ما انسانها هم کموبیش با آن پیش میرویم.
گوگل از توسعهی برنامهی دوسالهی آموزش کودکان در حوزههای امنیت و شهروندی دیجیتال رونمایی کرد. برنامهای بهنام Be Internet Awesome که از این به بعد میزبان موضوعات سواد رسانهای هم خواهد بود. برنامهی توسعهای جدید بهصورت اختصاصی روی شناسایی اخبار دروغ و دیگر محتوای غلط موجود در اینترنت متمرکز خواهد بود.
گوگل ۶ برنامهی جدید سواد رسانهای اجرا خواهد کرد که در جریان دورهی تحصیلی، نکات متعددی را به کودکان آموزش میدهد. از میان آنها میتوان نکات کاربردی برای در امان بودن از حملات فیشینگ، شناسایی رباتها، اعتبارسنجی اطلاعات، اعتبارسنجی منابع، شناسایی اطلاعات غلط آنلاین، تشخیص آدرسهای تقلبی و موارد دیگر اشاره کرد.
لاسهای سواد رسانهای جدید گوگل (که قطعا برخی از بزرگسالان هم باید آنها را مطالعه کنند)، با همکاری Anne Collier تدوین شدند. کالیر دبیر اجرایی Net Safety Collaborative است. بهعلاوه Faith Rogow نویسندهی کتابی با موضوع سواد رسانهای برای کودکان و همبنیانگذار سازمان ملی آموزش سواد رسانهای نیز در پروژهی مذکور با گوگل همکاری میکند.
ایمی میکات، مربی و بنیانگذار سرویس Teachmama در پستی وبلاگی دربارهی برنامهی گوگل و سواد رسانهای کودکان گفت:
ما به ابزارها و منابع مناسب نیاز داریم تا کودکان از حداکثر کاربردهای فناوری بهرهبرداری کنند. اکنون منابع مناسبی در حوزهی امنیت و شهروندی دیجیتال در اختیار خانوادهها قرار دارد، اما باید فعالیتهای جدی هم در حوزهی سواد رسانهای انجام شود. من با مربیهای متعددی کار کردم. اکثر آنها اعتقاد دارند سواد رسانهای برای شهروندی بهتر و امنیت زندگی دیجیتال، حیاتی هستند. البته همهی ما از دشوار بودن پوشش چنین موضوعاتی اطلاع داریم.
آنچه امروز اینترنت می خوانیمش و توانایی های خارق العاده ای چون دستکاری نتایج انتخابات آمریکا و زیر و رو کردن اقتصاد را دارد زمانی شبکه ای بسیار کوچک با تنها چهار گره بود و صرفا در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس، موسسه تحقیقاتی استنفورد، دانشگاه سانتا باربارا و دانشگاه یوتا میشد به آن دسترسی پیدا کرد. نخستین پیام هم که در تاریخ ۲۹ اکتبر سال ۱۹۶۹میلادی از طریق این شبکه ارسال شد، صرفا شامل دو حرف می شد: LO.
در این پروژه که به سرپرستی لئونارد کلینراک دانشمند کامپیوتر دانشگاه کالیفرنیا انجام شد، گروه کوچکی از دانشجویان و محققان در زیرزمین دانشکده مهندسی کالیفرنیا گرد هم آمدند تا ببینند که آیا میتوانند پیامی را میان دو کامپیوتر متصل به این شبکه (که یکی در دانشگاه کالیفرنیا و دیگر در موسسه تحقیقاتی استنفورد قرار داشت) ارسال کنند یا خیر.
چارلی لاین فارغ التحصیل دانشگاه کالیفرنیا پشت یک دستگاه کامپیوتر میزبان SDS Sigma 7 نشست و تلاش نمود از طریق شبکه جدیدی که با پشتیبانی سازمان پروژه های تحقیقاتی پیشرفته موسوم به آرپانت راه اندازی شده بود به سیستم میزبان SDS 940 متعلق به موسسه تحقیقاتی استنفورد نفوذ کند. او حرف اول کلمه login را تایپ کرد تا اینکه سیستم به یکباره کرش کرد. به این ترتیب LO اولین پیامی است که میان دو کامپیوتر با کیلومترها فاصله از هم با موفقیت منتقل شد و بسیاری این لحظه را سرآغاز اینترنت می دانند.
البته چندین دهه طول کشید تا دنیای آنلاین مصارف تجاری پیدا کند و در ابتدای امر نقش نوعی مجموعه ای عجیب و غریب برای گروه های خبری، محل انتشار بولتن های خبری، پروتکل های انتقال فایل و مواردی مانند این را ایفا می کرد. در طول دهه ۸۰ میلادی، این شبکه پیشرفت های قابل توجهی داشت و سرویس های تجاری نظیر CompuServe، Prodigy و در نهایت AOL در آن راه اندازی شدند و نهایتا به دهه ۹۰ میلادی و فراگیر شدن این شبکه رسیدیم.
در اواسط دهه ۹۰ میلادی شبکه جهانی وب راه اندازی شد و ایمیل به پروتکل اصلی فضای آنلاین بدل گردید.
هر روز صبح که گروه خانوادگیتان را باز میکنید، الگوی مشخصی از پیامها میبینید: خالهتان تصویری از غروب آفتاب در دشتی سرسبز را فرستاده است که روی آن نوشته شده: «امروز مثل خورشید بتاب» یا پسرعمویتان که عکسی از یک دسته گل گذاشته و زیرش نوشته: «گاهی اوقات فقط باید لبخند بزنی و رد شوی، بگذار خیال کنند که نفهمیدهای». راز محبوبیت این پیامها چیست؟ چه کسانی آنها را میسازند؟ و به چه دردی میخورند؟
ویکتوریا ترک، وایرد —
«روزی که در آن هستی هدیهای است که به تو دادهاند».
«به مسیر بیندیش، نه مقصد».
«زندگی کن، عشق بورز و بخند (و فراموش نکن این پیام را به اشتراک بگذاری و صفحهام را دنبال کنی!)».
جملات انگیزهبخش بخش جداییناپذیری از رسانههای اجتماعیاند، مخصوصاً فیسبوک و اینستاگرام که سرتاسر آنها را پیامهای «پرمغزی» گرفته که اغلب پسزمینههای شگفتانگیزی هم دارند. حتماً متوجه منظورم هستید: عکسهایی از آبشارهای بزرگ و غروبهای زیبا با جملاتی مثل «تا باران نبارد، رنگینکمانی در کار نخواهد بود». همان پیامهایی که خالهتان مدام به اشتراک میگذارد و خودش هم زیرش نظر میدهد که «کاملاً موافقم».
کافی است تصمیم بگیرید چیزی را از چشم الگوریتمها پنهان کنید، آنوقت عمق فاجعه را میفهمید
گاهی فکر میکنیم اینهمه جنجال دربارۀ حریم خصوصی در اینترنت زیادهروی است. مگر ما آدمهای معمولی چه چیزی داریم که بخواهیم پنهانش کنیم؟ مشکل این استدلال آن است که در نظر نمیگیرد زندگی ناگهان بر پاشنۀ دیگری میچرخد. آنچه میخواستهاید دیگر نمیخواهید. آنچه قرار بود شادی باشد، غم و رنج میشود، اما هوش مصنوعی توان فهم این را ندارد. نوزادی که چشم انتظارش بودید، مرده به دنیا میآید، اما هنوز هر صفحهای که باز میکنید، شیشۀ شیر و لباس نوزاد نشانتان میدهد.
اینترنت از راز متنفر است، از این هم بیشتر، راز را خوار میشمارد. فوریه سال پیش، من و شریک زندگیام تصمیم گرفتیم تا وجود فرزند بهدنیانیامدهمان را از نگاهِ خیره و تشنۀ اطلاعاتِ اقتصاد آنلاین پنهان نگه داریم. دلیلمان ساده بود: نخست، خواستیم فرزندمان هر زمان که مناسب و حاضر بود هویت آنلاین خود را بسازد و دوم اینکه نخواستیم فضای اینترنتیمان آکنده از تبلیغات پمپهای شیردهی و کالسکه بچه شود و در نهایت، مهمترین دلیل اینکه میخواستیم حداقل در ظاهر، بر چیزی که حسی عمیقاً شخصی داشت کنترل داشته باشیم.
در مورد اول، اوضاع عالی است. در مورد دوم، شکستی چشمگیر خوردیم. خواهید پرسید آرزوی خیرهسرانۀ ما برای حداقلی از کنترل چه شد؟ ناگفته پیداست، اینترنت نمیخواهد کنترل دست شما باشد. (بله، متوجه طنز قضیه هستم که دربارۀ کودکی مقاله مینویسم که در تلاشم وجودش را از چشم اینترنت پنهان کنم.)
برای من و شریک زندگیام این روند آزاردهنده بود. برای سایرین، کاملاً ناراحتکننده. کمی بیش از ده سال پیش، فروشگاههای زنجیرهای تارگت کوپنهای تخفیفی برای مشتریانی فرستاد که بر اساس عادات خریدشان ظن آن میرفت در مراحل اولیۀ بارداری باشند. مشکل کجاست؟ خوب یکی از این مشتریان نوجوانی بود که هنوز به والدینش دربارۀ این عضو جدید خانواده چیزی نگفته بود. سرنخی شد برای یک پدر بسیار عصبانی!
این مورد مثالی بسیار بدنام از سوءاستفاده از اطلاعات است. ولی آن مورد استثنا نبود. در دسامبر سال ۲۰۱۸، گیلیان براکل، یکی از سردبیران واشنگتن پست، نامهای سرگشاده به شرکتهای فناوری نوشت و ملتمسانه خواست تا دیگر تبلیغات محصولات مربوط به نوزاد و لباسهای حاملگی را به او نشان ندهند. فرزند او مرده به دنیا آمده بود ولی الگوریتمها که آنقدر هوشمند بودند تا دریابند او باردار بوده، طوری طراحی نشده بودند تا دریابند خطایی رخ داده است. چنانکه براکل نیز میگوید، تابهحال این شرکتها از کسی اجازه نگرفتهاند تا تبلیغات مربوط به حاملگی و مادری را فعال سازند، بااینحال، برای غیرفعالکردن آن نیز اختیار بسیار کمی به ما دادهاند. به محض اینکه شخصیترین جزئیات زندگیمان به دست دلالان اطلاعات میافتد، با مصونیتی که دارند، اطلاعاتمان را میفروشند
این بچۀ من است. چرا گوگل اجازه دارد پنجههای الگوریتمی خودش را روی چهرۀ زیبای این نوزاد بکشد و اطلاعات حاصل را برای شخصیسازی بهتر محصولات و خدماتش استفاده کند؟
و در تمام گوشه و کنارهای اینترنت و ورای آن تعقیبمان میکنند.
وقتی کمی در ماجرا دقیق میشویم، این فقدانِ کنترل نگرانکننده است. مگر اینکه غل و زنجیر زندگی مدرن را دور بریزیم و در استپهای اوراسیا کوچنشین شویم، وگرنه پنهان نگاهداشتن چیزی از چشم اینترنت –یا داشتن کنترلی واقعی بر چگونگی استفاده یا سوءاستفاده از اطلاعات شخصی- تقریباً ناممکن است. برای براکل و هزاران نفر دیگری که کودکانشان را از دست دادهاند، این فقدان کنترل غمی بزرگ به بار میآورد. برای دیگران، تلاش برای اعمال کنترل بر آنچه بر سر اطلاعاتشان میآید ناممکنبودنِ این مخمصۀ حریم خصوصی را آشکار میسازد.
مشخص میشود که انصراف از ردگیری و هدفگیری شدن جزء گزینهها نیست. چیزی به نام تراکنشِ بهراستی تبادلی وجود ندارد. هر خریدی که میکنم و هر وبسایتی که سر میزنم ثبت و ردگیری میشود و برای همیشه در پروفایلهایی حک میشود که دلالان اطلاعات که نامشان را هرگز نشنیدهام به شرکتهایی میفروشند که نامشان را هرگز نشنیدهام تا مرا ترغیب کنند ۱۵۰ پوند خرج گهوارهای پاتختی کنم، که البته من هم کردم.
اینها نباید ما را شگفتزده کند ولی ناتوانی در دورنگهداشتن تبلیغاتچیها و دلالان اطلاعات از رویدادِ خاصی که برایمان بار عاطفی زیادی در زندگی دارد بسیار دلآزار است. البته گزینههایی هم پیش رویمان است. بهجای گوگل از داک داک گو استفاده کنیم، بهجای گوگل کروم از تور و بهجای گوشی اندرویدی از آیفون یا یک گوشی قدیمی استفاده کنیم. تمام خریدهایمان را با پول نقد و از مغازه انجام بدهیم. هیچ ایمیلی نفرستیم و نگیریم که در آن اشارهای به نوزادِ در راه باشد. مراقب فعالیتهای آنلاین همۀ کسانی باشیم که از نوزادِ در راهِ ما اطلاع دارند، تا مبادا ناخواسته چیزی دربارۀ آن در شبکههای اجتماعی بنویسند.
ناگفته پیداست که هزینۀ پنهانکاری از اینترنت بسیار بالاست. بچهدار شدن تنشزاست. هراسهای شبانه که آخرین باری که لگد بچه را حس کردیم کی بود؟ خوب بگذار تور را باز کنم تا در قسمت توصیههای وبسایت اناچاس دربارهاش بخوانم. ثبتنام در کلاسهایی دربارۀ مقابله با آسب روحی زایمان؟ صبر کن تا یک ایمیل جدید در سروری شخصی باز کنم تا گوگل نتواند در اینباکس ایمیلم دنبال کلیدواژهها بگردد. اعضای خوشحال خانواده در مسنجرِ فیسبوک چیزی در این مورد پرسیدهاند؟ ازشان بخواه بلافاصله تمام آن پیامها را پاک کنند و برنامۀ سیگنال را دانلود کنند.
اینکه باید بهکارگیری اینترنت را دوباره یاد بگیریم یک چیز است و مطرود اجتماعی شدن چیز دیگر. بااینهمه، وقتی بچه به دنیا آمد مشکل جدیدی پیش خواهد آمد. چطور میتوان جلوی بقیه را گرفت تا عکسی را که از نوزادتان گرفتهاند در گوگل فوتوز ذخیره نکنند تا به دست الگوریتمهای یادگیری ماشینی گوگل نیوفتد؟ این بچۀ من است. چرا گوگل اجازه دارد پنجههای الگوریتمی خودش را روی چهرۀ زیبای این نوزاد بکشد و اطلاعات حاصل را برای شخصیسازی بهتر
پس از اینکه اینترنت رازتان را فهمید پشیمان خواهید شد
محصولات و خدماتش استفاده کند؟
ولی درنهایت کار زیادی نمیتوانید بکنید. اینترنت میخواهد همهچیز را دربارۀ شما بداند و مطمئن باشید راهی خواهد یافت. در سال ۲۰۱۴، جنت ورتسی، زنی باردار و جامعهشناس در دانشگاه پرینستون، از سفسطۀ حریم خصوصیِ آنلاین همینقدر مبهوت و ناراحت بود. تلاش او برای دورنگاهداشتن بارداریاش از تورِ تبلیغاتچیهای اینترنتی موفقتر از تلاش ما بود، ولی درنهایت به شکست انجامید وقتی دریافت گویا رفتار او باعث شده است مظنون به فعالیتهای مجرمانه شود. ظاهراً انجام تمام خریدهای آنلاین با کارتهای هدیه، شما را کلاهبردار و مجرم جلوه میدهد.
شاید بگویید «چه اهمیتی دارد، اصلاً اینترنت یعنی همین» ولی تا بخواهید چیزی را از اینترنت پنهان نگاه دارید، چیزی عمیقاً شخصی را برای خودتان نگاه دارید و نخواهید ردگیری و پولی شود، خواهید دید درماندگی یعنی چه.
و پس از اینکه اینترنت رازتان را فهمید پشیمان خواهید شد. کالیر میرسون در مقالهای در وبسایت وایرد به تحریف مبتذل واقعیت بارداری در تبلیغات آنلاین و در پستهای اینفلوئنسرهای اینستاگرام اشاره میکند. در نگاه الگوریتمهای اینستاگرام بارداری و زایمان و نگهداری از نوزاد تجربهای زیبا و جادویی است، غرق در نورهای گرم و درخشان، که نیست. میرسون مینویسد «آرزو داشتم من هم از این مادران اینستاگرامی باشم، زنی مصون از ناملایمات مادری: ترشح مدام شیر، ترکهای پوستی، بلاتکلیفی در چگونگی کنارآمدن با مادری».
بچهدار شدن تجربهای است عمیقاً شخصی ولی اینترنت بیپروا آن را به هر چیزی غیر از این تبدیل میکند. این بچۀ ماست، ولی برای موتورهای جستجو و شبکههای اجتماعی و دلالان اطلاعات فرصتی است تا بیمحابا ما را هدف گیرند. این شرایط را دوست ندارید؟ راهحل دشوار است. نوزادِ در راه شما هیچ نمیداند اینترنت چیست ولی مانند تکتک ما او نیز یک کالاست.
پینوشتها:
• این مطلب را جیمز تمپرتون نوشته است و در تاریخ ۱۲ مارس ۲۰۱۹ با عنوان «I tried to keep my unborn child secret from Facebook and Google» در وبسایت وایرد منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۹۸ با عنوان «نمیخواستم اینترنت بفهمد بچهای در راه داریم، نتوانستم» و ترجمۀ بابک طهماسبی منتشر کرده است.
•• جیمز تمپرتون (James Temperton) رومهنگار بریتانیایی و سردبیر بخش دیجیتال وبسایت وایرد است. تکنولوژی و فرهنگ دیجیتال علایق اصلی اوست.
وبسایت رسمی سازمان خدمات بهداشتی بریتانیا
درباره این سایت